وب‌سايت رسمی رضا يعقوبی

آخرین مطالب

آیینه ها


تو در کدام آینه تکثیر شدی که حجم وقت
حوصله حضورت را از سر برد.
تو منادی کدام فصل بودی که عبور پرستوھا
بوی نفست را به ارمغان آورد.
تو در کدام سرزمین می رویی که خاک
اکسیر جوانی ما را در سینه دارد.
صدایت طنین آن ترانه ایست که ستاره ھا را
در آغوش شب به خواب می برد.
صدایم کن که روحم در تمنای اوج نامم در آغوش لب ھایت
مدتیست منتظر مانده.
چه نقش ھای عجیبی!
این ھا ھمه انعکاس صورت توست که در آیینه زمان دویده
و امتداد بودن توست که تا قلب کھنه خزان کشیده شده است.
بر در منتظرم تا فرصت عبور تو
در مرور ثانیه ھا گم نشود
و احتیاج حضور تو
در اعتیاد غرور آدمیان خم نشود.
بیا به من بچشان مزه برگ را در باور شبنم.
مزه باران را در دھان چمن
مزه تب را در دھان عشق
نگاھت که می کنم بوی آغوش می دھی
تو را که می بویم طعم بھشت می دھی!
چه داستان عجیبیست این پریشانی حواس انسان
در مواجھه ھجوم تو !
تو را اگر که ببویم ، بچشم ، لمس کنم،
تو را اگر که بشنوم
این ھمه دیدن نمی شود.
من در حضور تو یک حس دارم:بینایی!
رضا یعقوبی
پنج شنبه - ١٣ تیر ١٣٩٢

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه سازی

طراحی سایت و میزبانی وب : نوین وب گستر