فلسفه «صندلی راحتی» /تیموتی ویلیامسون/ ترجمه رضا یعقوبی
- توضیحات
- منتشر شده در دوشنبه, 06 مهر 1394 20:52
- بازدید: 1804
منتشر شده در روزنامه ایران مورخ دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴
جهت دانلود فایل PDF روزنامه اینجا کلیک کنید
فلسفه «صندلی راحتی»
پروفسور تیموتی ویلیامسون
ترجمه رضا یعقوبی
پروفسور تیموتی ویلیامسون از سال 2000 استاد منطق در دانشگاه آکسفورد است و عمده تحقیقات او پیرامون فلسفهمنطق، معرفتشناسی، مابعدالطبیعه و فلسفهزبان است. او نویسنده کتابهای «هویت و تبعیض»، «ابهام»، «دانش و محدودیتهای آن» و «فلسفه فلسفه» است و بیش از 120 مقاله در حوزه فلسفه و منطق به رشته تحریر درآورده است.
آنچه در ادامه میخوانید یادداشتی است که او به بهانه انتشار کتاب «فلسفه فلسفه» نگاشتهاست. در طرح جلد این کتاب، از یکی از نقاشیهای پیکاسو استفاده شده است که در آن یک «صندلی راحتی» به تصویر کشیده شده و دختری که به آن تکیه زده است. او در این یادداشت سعی میکند دلیل انتخاب این طرح برای جلد کتاب فلسفیاش را توضیح دهد. ویلیامسون با استفاده از تابلوی پیکاسو به نام «اُلگا نشسته بر صندلی» در پی طرح این نکته است که فلسفه اگرچه مانند علومطبیعی دستی در اکتشافات علمی ندارد اما نمیتوان آن را خارج از حوزه علوم دانست. برخی بر این گمانند که فلسفه مانند یک فرد منزوی در گوشه خانهاش نشسته است و از عالم واقع خبر ندارد، پس نمیتوان آن را «علم» به معنای درست کلمه دانست. او پاسخ میدهد که فلسفه در واقع تصحیحکننده روش شناخت ما و استفاده ما از مفاهیم است و باید با استفاده درست از مفاهیم و با تکیه بر ادراک به کشف برخی حقایق نائل شویم. در نوشتار حاضر ویلیامسون در واقع کوشیده است تا پاسخی در خور به علمگرایان و اصحاب تجربه بدهد.
***
طرح روی جلد کتاب «فلسفه فلسفه»(Blackwell) نگارهای است به نام «اُلگا نشسته بر صندلی راحتی». استفاده من از نماد «صندلی راحتی» به این دلیل است که موضوع کتاب درباره «صندلی راحتی است که معرفت بر آن تکیه زده است».
به نظر میرسد که تلاش فلسفه بر این است که نسبت به جهان شناخت حاصل کند بیآنکه به خود زحمت دهد از روی صندلی راحتیاش برخیزد و ببیند که جهان واقعاً به چه میماند. چنین تلاشی چگونه ممکن است به سرانجام برسد؟
طرح واضحتری که میشد برای طرح جلد انتخاب کرد اثری از رامبراند به نام «پیرمردی نشسته بر صندلی راحتی» است. آن پیر مرد سر در جیب تفکر فرو برده، ریشش سفید است و جامهای باستانی بر تن دارد. ما بسیاری از فیلسوفان سنتی را پیش خود، شبیه افراد ضد فلسفه، در حال احتضار و به جا مانده از دوران ما قبل علمی تصور میکنیم. اما «اُلگا» که پیکاسو ترسیم کرده است، جوان و آراسته است. در این نقاشی کاملاً واضح است که اُلگا بر یک صندلی راحتی نشسته است. پیام آن این است که «دانش صندلی راحتی» خلاف چیزی است که ما تصور میکنیم.
فلاسفه قرن بیستم تمایل دارند ثابت کنند که فلسفه در واقع کوششی برای حصول معرفت نسبت به عالم ماوراء زبان نیست. خواه صرفاً در پی کسب معرفت نسبت به زبان خود ما باشد، که به همراه ما بر صندلی راحتی تکیه داده است و خواه نه در پی کسب معرفت بلکه در پی وضوح بخشیدن به زبان از طریق تأمل درباره نحوه استفاده از کلمات و قواعد دستور زبان باشد. این همان «چرخش زبانی» (Linguistic Turn) است. هرچند تکیه بر کلمات بتدریج جای خود را به تکیه بر مفاهیم داد، اما اندیشه بنیادی آن تغییری نکرد. فلسفه در پی آن نیست که دانشی اساسی درباره عالم ماوراء زبان و ماوراء مفاهیم کسب کند. اگر کسی بلندپروازیهایش را کمتر کند میتواند به راحتی در خانهاش لم دهد.
نباید تصور کنیم که فلسفه معاصر قانع و کم توقع است. فلسفه فیزیک همگام با فیزیک نظری به پیش میرود. عالمان مابعدالطبیعه همروزگار ما در پی دانستن ماهیت تغییر یا ماهیت آگاهی هستند و نه ماهیت مفاهیمی که ما برای آنها به کار میبریم. این جاهطلبیها مسأله صندلی راحتی را تشدید میکند. آیا وقت آن نیست که فلسفه خود را تسلیم علوم طبیعی کند؟
کتاب «فلسفه فلسفه» در دفاع از روش صندلی راحتی برای به دست آوردن شناخت اساسی از عالم ماوراء زبان و ماوراء مفاهیم نوشته شده است. راهی که برای انجام این کار وجود دارد این است که یاد بگیریم که چگونه بر مبنای ادراک، از مفاهیم استفاده کنیم. ما این مهارت را به دست میآوریم که بر مبنایی «متصل» از مفاهیم استفاده کنیم تا به سادگی فراتر از حد ضرور مفاهیم را در تصرف خود داشته باشیم. مثلاً ممکن است ما مفهوم علیت را در اختیار داشته باشیم اما در تعیین اینکه چه چیزی علت چه چیزی است بسیار بد عمل کنیم. شاید هم در تعیین علت و معلول بسیار خوب عمل کنیم. همچنین میتوانیم مهارت استفاده از مفاهیم را از کاربرد متصل به کاربرد «منقطع(offline)» آن در عالم خیال انتقال دهیم. مثل زمانی که شرطیهای خلاف واقع را مثل «اگر کلید را میزدی تو علت روشنشدن اتاق بودی»، ارزیابی میکنیم. گاهی این ارزیابیها به حداقلی از دانش مبنایی نیازمندند و مهارتهای مفهومی کافی به نظر میرسد. تجربیات فکری فیلسوفان این چنین است. مثلاً مهارت شما در استفاده از مفهوم شناخت، که اینجا به نحو منقطع به کار رفته است، شما را قادر میسازد که تشخیص دهید اگر در ساعت 12:37 دقیقه یک ساعت دیجیتالی متوقف شده ببینید که روی 12:37 دقیقه ایستاده است، بدون اینکه بفهمید که ساعت متوقف شده است، در این صورت نه شناخت بلکه باوری درست و موجه دارید که ساعت درست 12:37 دقیقه است. اینچنین است که شما نه فقط درباره مفهوم شناخت بلکه درباره خود شناخت هم چیزهایی یاد میگیرید. شما این کار را نه فقط به این دلیل انجام میدهید که مفهوم شناخت را در اختیار دارید- برخی این مفهوم را در اختیار دارند اما در استفاده از آن موفق نیستند- بلکه به این دلیل که شما بدرستی تفاوت بین «شناخت» و «عدم شناخت» را تشخیص میدهید، حتی زمانی که در عالم خیال از آن استفاده میکنید. «فن صندلی راحتی» که فلسفه در حکم مثال نقض بالقوه رواج داد، قویاً در توانایی ما در به دست آوردن شناخت جهان از طریق تجربه ادراکی ریشه دارد. فلسفه اساساً تفاوتی با شیوههای دیگر کاوش درباره جهان ندارد. با وجود این، فلسفه هر روز مهارتهای شناختی را با روشهای مخصوص خود تصحیح میکند و بدین ترتیب سهمی ویژه در دانش بشری دارد. شاید هم این، آن چیزی نباشد که «اُلگا» فکر میکند.
منبع:
http://iran-newspaper.com/?nid=6038&pid=17&type=0
http://www.bookcity.org/news-6793.aspx
http://www.ion.ir/News/15706.html