آیا فلسفه میتواند «چگونه زیستن» را به ما بیاموزد؟/ جان کوپر / ترجمه رضا یعقوبی
- توضیحات
- منتشر شده در چهارشنبه, 30 دی 1394 01:16
- بازدید: 894
منتشر شده در روزنامه ایران مورخ 26 دی ماه 1394
جهت دانلود فایل PDF روزنامه اینجا را کلیک کنید
آیا فلسفه میتواند «چگونه زیستن» را به ما بیاموزد؟
ترجمه رضا یعقوبی
پروفسور جان کوپر، استاد فلسفه دانشگاه پرینستون و نویسنده کتابهای «عقل و خیر انسان در اندیشه ارسطو»(1975)، «عقل و عواطف»(1999) و «دانش، طبیعت و خیر»(2004) است. آنچه در پی میآید چکیده مقاله ارائه شده او در دانشگاه آکسفورد است با موضوع «آیا فلسفه راه حلی برای چگونه زیستن ما دارد؟» او در مطالعات خود بر تبیین این امر اهتمام میورزد که «فلسفه» چه راهکارهایی برای بحرانهای پیش روی بشر دارد و در این راستا سعی میکند با بازخوانی فلسفه باستان راهحلهایی را ارائه کند و در مقاله پیش رو هم با همین دیدگاه به مسأله «زیست ما» پرداخته است. راه حل پیشنهادی او در این مقاله بسیار قابل تأمل است؛ جان کوپر «عقلانیت فلسفی» را در طریقه زیست ما صائب میشمارد.
٭٭٭
فلسفه، دانشی نظری است؛ دانشی درباره اخلاق، مابعدالطبیعه، زیباییشناسی و منطق و... که پیرامونشان نظریههای فلسفی بسیاری تولید شده است. به این اعتبار، میتوان «فلسفه» را استدلالها و تحلیلهای نظری تعریف کرد.
فلسفه غرب مانند تمام فلسفههای دیگر به خاستگاههای باستانی آن در یونان باز میگردد؛ ایده «طالس» که همه چیز در نهایت آب است، یا فلسفه «پارمنیدس» که دلمشغول ماهیت وجود بود یا نظریه استادانه افلاطون که بر اساس آن صور یا مُثل، واقعیتهای حقیقیای هستند که در پس پرده جهان مادی و حسی نهفتهاند؛ و جهانی مادی جز سایه مابعدالطبیعی صور نیست.
با این حال، بسیاری از فلاسفه دوران باستان، فلسفه را همچون «طریقی برای زیستن» میدیدند: «اپیکوریان» و «رواقیان» جهانبینیهای جامع و شدیداً متضادی داشتند، اما اپیکوری یا رواقی بودن معمولاً به معنای زیستن به طریقی کاملاً خاص و مجزا است که توسط جهانبینی اپیکوری یا رواقی هدایت میشود. هرچند معمولاً امروزه وقتی فلسفههای باستان را میآموزیم، بر این جنبهها تأکید نمیکنیم. ایده اینکه «یک نحله فلسفی را باید مو به مو زندگی کرد» جاذبهای تردیدناپذیر دارد: این ایده فلسفه را در مقام موضوعی برای بررسی و حائز اهمیت قلمداد میکند.
جالب اینکه، مدرکی یافت نمیشود که ثابت کند پیش از سقراط کسی چنین تلقیای از فلسفه داشته است. اما در «خطابه دفاعیه» اثر افلاطون، وقتی سقراط در مقابل اتهام کفرگویی و آموزههای گمراهکننده از خود دفاع میکند، سراسر زندگی خود را به عنوان یک زندگی فلسفی معرفی میکند؛ نه فقط در دلبستگی روزمره خود به مباحث و پرسشهای فلسفی، بلکه در تار و پود تعهدات اخلاقیاش و در واقع در هدایت کل زندگیاش نوعی «عقلانیت فلسفی» جاری است. او در مباحث فلسفی خود به دنبال «حکمت» بود؛ یعنی دانشی فلسفی درباره ماهیت انسان و خیر انسان، به امید اینکه یک زندگی کاملاً نیک داشته باشد؛ یعنی فرزانگیای که بر مبنای اصول فلسفی باشد. به این اعتبار، او زندگی خود را بر اساس نتیجهگیریهای فلسفیاش شکل داده بود.
سقراطی که افلاطون در «خطابه دفاعیه» و دیگر گفتوگوهای سقراطی از قبیل «پروتاگوراس»، «اوتودموس»، «اوثیفرون» و سایر مکالمات درباره فضایل اخلاقی خاص (پرهیزگاری، شهامت، اعتدال و...) معرفی میکند، الهامبخش کل سنتمتعاقبی بوده است که فلسفه را تبدیل به «طریقهای برای زیستن» کرد. نه تنها اپیکوریان و رواقیان بلکه خود افلاطون در مکالماتی همچون «فائدوس» و «جمهوری»، ارسطو در کتاب «اخلاق»، افلوطین در انئادهایش و حتی شکاکان پیرهونی، هر یک به روش خاص خود، چنین نگاهی به فلسفه دارند.
این فیلسوفان، هر کدام نظریههای کاملاً متفاوتی در اخلاق و روانشناسی اخلاق دارند. در نتیجه روش زیستن خاص هر کدام با دیگری متفاوت است و در برخی روشها با هم مخالفند. اما در آنچه از افلاطون درباره فلسفه زندگی سقراط میآموزیم، سه ویژگی است که به نحو بارزی این مکاتب را به هم نزدیک میکند و شیرازه مشترک آنها بهشمار میرود؛
نخست اینکه؛ «تمرین عقلانیت» و «پژوهش فلسفی» به عنوان یکی از ارزشمندترین اعمالی قلمداد میشود که طبیعت و تواناییهای طبیعی ما آن را در دسترس آدمیان قرار داده است. در هر یک از این روشهای فلسفیِ زیستن، بحث و تفکر فلسفی و تأمل دائم درباره زندگی به یکی از اصلیترین افعال خیر بدل شده است.
دوم اینکه؛ فلسفه به عنوان معتبرترین-و در واقع تنها- وسیله پی بردن به ماهیت خیر و فضائل انسانی قلمداد میشود. بنابراین «عقلانیت فلسفی» حقیقتاً بهترین و سعادتمندانهترین «طریقه زیستن» را پیمیریزد، تبیین میکند، از آن دفاع میکند و همچنین توجیهاش میکند. بدین ترتیب، فلسفه راهنمای معتبری است درباره اینکه «چگونه باید زندگی کنیم؟» فلسفه در تمام اولویتها، انتخابها، نگرشهای کاربردی و اعمال فردی زندگی انسانی را میسازد.
سوم اینکه؛ درک حقایق نظام فلسفی، انگیزه روانی کافی برای فلسفی زیستن قلمداد میشود. فلاسفه یونانی معتقدند که «توانایی عقلانی آدمیان» نیروی محرکه را نیز به همراه دارد. هر انسان بالغی که به انجام عملی سوق پیدا میکند، به خاطر این عقیده معقول است که آن فعل موجب خیری برای او خواهد شد. به علاوه، زمانی که این توانایی از طریق تأمل و تفکر فلسفی پرورش یابد، تا جایی که شخص بتواند ادعا کند که به فهمی کامل و عمیقاً عقلانی از خیر انسانی دست یافته است، آن فهم عملاً انگیزه روانی قدرتمندی برای زیستن بر اساس دستورالعمل فلسفی است. فلسفه بدین معنا عملاً زندگی شما را هدایت میکند و صرفاً دستورالعمل ارائه نمیکند. ممکن است طریقه خاص زیستن بر اساس اصول فیزیک یا اصول پزشکی وجود داشته باشد، یا حتی زندگیای که بر اساس طبع ادبی شکل بگیرد که در آن، شخص، زندگی روزانهاش را بر اساس الهام از رمانها و اشعار ادبی جهت میدهد. اما چون فلسفه در شکل یونانی آن به عنوان «طریقه زیستن» فهمیده میشود، سه ویژگی مذکور را به هم میآمیزد و هر سه ویژگی مهم فوق را در خود دارد. بنابراین، تنها فلسفه ادعا دارد که طریقهای کاملاً محسوس برای زیستن ارائه میدهد.
جهت دانلود فایل PDF روزنامه اینجا را کلیک کنید