حافظ و شريعت، طريقت، حقيقت / رضا يعقوبي
- توضیحات
- منتشر شده در پنج شنبه, 09 مرداد 1399 04:23
- بازدید: 347
حافظ و شريعت، طريقت، حقيقت
رضا يعقوبي
منتشر شده در دانشنامه حافظ و حافظ پژوهي، بازنشر در روزنامه اطلاعات مورخ دوشنبه 19 خرداد 1399
حافظ به عنوان یک مسلمان عارف و پاکدل برای شرع و شریعت جایگاه والایی قائل است و معتقد است هر سعادت و توفیقی که دارد از دعای شب و ورد سحری است:
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ
از یمن دعای شب و ورد سحری بود
اما از آنجا که در روزگار او ریا و تظاهر به تشرع در میان اصناف دینداران از صوفیان گرفته تا فقیهان و واعظان رواج داشت، چارهای جز طنزپردازی و نقد و رواج و ترغیب به تسامح و تساهل نبود.بیشترین چیزی که مستقیم و غیر مستقیم آماج حمله او بود، تعصب و زهد خشک افراطی بود که ظاهرا منجر به دینگریزی و سوءِ برداشت از دین میشد:
خدا را محتسب ما را به فریاد دف و نی بخش
که ساز شرع زین افسانه بیقانون نخواهد شد
مكن به چشم حقارت نگاه در من مست
كه آبروي شريعت بدين قدر نرود
از نظر حافظ آفت دین و جامعهء دینی ریا و تعصب است.«تعصب هم ظاهرا سخت و باطنا زودشکن است.در برابر شبهات یا براهین مخالف که ماهرانه تدوین و طراحی شده باشد، تاب ندارد.لذا سریعا ترسی که در بافت آن نهفته است، بدل به خشم و خروش و دشنه و دشنام و نفرت و نفرین میگردد...حال آنکه تساهل غالبا زایاست.چرا که با روشنگری همراه است»(حافظ، ص 121).در مورد مذهب حافظ هم باید گفت که: حافظ در کلام پیرو اشعری و به لحاظ فقهی پیرو شافعی است و در عین حال آشکارا گرایش به تشیع دارد(حافظنامه، ص دو).روش حافظ در پیراستن شریعت از آسیبهای اخلاقی و اجتماعی، طنز و گرایش به طهارت باطنی و سلوک اخلاقی است.او به مدد طنز و در کمال خوشباشی و کرامت نفس و عظمت روح، بدون تلخزبانی و هجو، ارزشهای تحریف شده را از تحریف و تباهی ميرهاند(همان).
اگر امام جماعت طلب کند امروز
خبر دهید که حافظ به خون طهارت کرد
زاهد چو از نماز تو کاری نمیرود
هم مستی شبانه و راز و نیاز من
حافظ تعریف خاصی از شریعت دارد و شریعت برای او صرفا رعایت یک سلسله آداب و اعمال خاص نیست بلکه نوعی ادب و اخلاق است:
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست
در واقع برای حافظ شریعت جدای از طریقت نیست و برای او بین این دو انفکاک و تفکیک خاصی وجود ندارد.حافظ به محض اینکه وارد نقد شریعت(یعنی نقد رفتار متشرعان) میشود، وارد طریقت میشود.چون طریقت باطن شریعت است و وقتی میگوید زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز یعنی وقتی به نقد متشرعان ظاهرگرا میپردازد، قدم در وادی باطن(یا حقیقتِ) شریعت میگذارد که عبارت است از طریقت و آنجا وضو و طهارت از ظاهر فراتر میرود و فقط به آب دیده و خون جگر حاصل میشود:
خوشا نیاز و نماز کسی که از سر درد
به آب دیده و خون جگر طهارت کرد
از نگاه حافظ پیراستن و پالودن شریعت از اوصاف ذمیمه مانند ریا و زرق و نفاق همان طریقت است که منتهی به حقیقت میشود و کسی که چنین نکند گویی «احرام طوف کعبه دل» را بیوضو بسته است.پس طریقت در نگاه حافظ همان شریعت پاک و بیشائبه است.فقط در این صورت است که باطن شریعت آشکار میشود و طریقت و شریعت به هم پیوسته و منتهی به کمال انسانی و فناء فیالله و نیل به عینالیقین و حقالیقین میشوند.عبدالرزاق کاشانی در تعریف طریقت میگوید:«الطریقه هی السیره المختصه بالسالکین الی الله من قطع المنازل و الترقی فیالمقامات»(اصطلاحاتالصوفیه، ص40) و عبدالرحمن ختمی لاهوری تعریفی نزدیک به همین به دست داده است:«طریقت از روی لغت مذهب است.و در اصطلاح، سیری است مخصوص به سالکان راه، که از قطع منازل بُعد، و ترقی به مقامات قرب، و رفتن از حادث به قدیم که روش خاص ارباب قرب است از تبتل و انقطاع و اخلاص و توکل و تسلیم و رضا و تجرید و تفرید و غیره»(شرح عرفانی غزلهای حافظ، ص53).اما همان طور که گفتیم نزد حافظ شریعت و طریقت از هم جدا نیستند و طریقت همان شریعتی است که خالص شده و به اخلاص پیراسته شده است.سید حیدر آملی در این باره میگوید:کان اکثر اهل الزمان، من خواصهم و عوامهم (یدعون) ان الشریعه خلاف الطریقه و الطریقه خلاف الحقیقه...بیشتر مردم اهل زمان از خواص و عوام ادعا دارند که شریعت غیر از طریقت و طریقت غیر از حقیقت است و خیال میکنند بین این مراتب مغایرتی واقعی وجود دارد و به هر کدام از این طایفهها{یعنی اهل طریقت و شریعت و حقیقت} چیزهایی نسبت میدهند که شایستهء ایشان نیست.مخصوصا به طایفهای از موحدین که صوفیه نام دارند و دلیل این کار بیاطلاعی از احوال آنان و کمیِ وقوف بر اوصول و قواعد ایشان است...و متحقق میشود که شریعت و طریقت و حقیقت اسمهایی مترادف هماند که به اعتبارات مختلف بر حقیقتی واحد صدق میکنند(جامعالاسرار و منبعالانوار، ص344).به همین دلیل است که حافظ میگوید:
ثواب روزه و حج قبول آن کس برد
که خاک میکدهء عشق* را زیارت کرد
ابياتي هم كه از حافظ درباره طريقت آمده است، مويد همين معنا هستند.گاهي از ويژگيهاي طريقت ميگويد كه اگر بخواهيم معناي اصلي آن را بگوييم در اصل بايد بگوييم طريقت يعني طريقِ به خلوص رساندن شريعت يا طريقِ اخلاص در عمل شرعي.در همين معناست كه ميگويد:
غسل در اشك زدم كاهل طريقت گويند
پاك شو اول و پس ديده بر آن پاك انداز
نفاق و زرق نبخشد صفاي دل حافظ
طريق رندي و عشق اختيار خواهم كرد
طريقت از نگاه حافظ همان صراط مستقيم است:
در طريقت هر چه پيش سالك آيد خير اوست
در صراط مستقيم اي دل كسي گمراه نيست
صراطي كه هر چه در آن پيش بيايد خير است چون راه به سوي خلوص و پاكي دارد كه طريقت، طريق اخلاص است.حافظ از آفات طريقت خبر ميدهد:
تكيه بر تقوي و دانش در طريقت كافري است
راهرو گر صد هنر دارد توكل بايدش
ويژگيها و چگونگيهاي طريقت را هم بر ميشمارد:
در طريقت رنجش خاطر نباشد ميبيار
هر كدورت را كه بيني چون صفايي رفت رفت
روندگان طريقت ره بلا سپرند
رفيق عشق چه غم دارد از نشيب و فراز
عشق يكي از اصليترين عناصري است كه در سير طريق، آدمي را از نفاق و دو رويي پاك ميكند:
ساقيا جام دمادم ده كه در سير طريق
هر كه عاشقوش نيامد در نفاق افتاده بود
اما به حقيقت ميرسيم كه نهايت مقصود عارفان و كمال آدمي است و جايي است كه مجاز، قرين حقيقت ميشود:
نقشي بر آب ميزنم از گريه حاليا
تا كي شود قرين حقيقت مجاز من
يكي از شارحان حافظ در تعريف حقيقت ميگويد:«حقيقت در اصطلاح، ذات حق است بي حجاب تعينات و محو كثرات موهومه در اشعهء انوار ذات»(شرح عرفاني غزلهاي حافظ، ج4، ص 2847).از اين مقام به يقين هم ياد ميشود و صاحب اللمع نوشته است:يقين ريشه تمام احوال عارفان است و تمامي حالها به آن تمام ميگردد و باطنِ تمام احوال يقين است و جملهء احوال فقط ظاهر يقين هستند و سرانجامِ يقين، تصديق كامل غيب است با زدودن تمامي شكها و ترديدها و نهايت يقين بشارت و حلاوت نيايش است و نيز صفاي نظر به خدا با چشمان دل و زدودن تمامي ترديدها و گمانها و در نهايت، ديدار خداست(اللمع في التصوف، ص120).و بيت زير گواهي است بر آنچه گفتيم:
فردا كه پيشگاه حقيقت شود پديد
شرمنده رهروي كه عمل بر مجاز كرد
پس جمعبندي و تبيين نهايي اين سه عنوان كه هر سه بر يك امر واحد دلالت دارند اما به وجوه مختلف به نحوي كه بر ديدگاه حافظ هم صدق كند، همان است كه سيد حيدر آملي آورده است كه:شريعت اسمي است كه براي راههاي الهي وضع شده است و مشتمل بر اصول و فروع و رواييها و نارواييها و نيكيها و نيكوترين اعمال است.و طريقت رعايت آن اعمال به محتاطانهترين و پسنديدهترين و محكمترين شكل است و هر مسلكي كه انسان بكوشد به بهترين و محكمترين نحو اخذ كند، طريقت ناميده ميشود.چه سخن باشد چه عمل چه صفت و چه حال.اما حقيقت اثبات شئ به كشف يا به وجدان يا به عيان يا به حالت است و به اين خاطر گفتهاند كه :شريعت آن است كه او را بنده شوي و طريقت آن است كه او را حاضر يابي و حقيقت آن است كه او را ببيني(جامعالاسرار و منبعالانوار، ص344).
منابع:
حافظ، بهاءالدين خرمشاهي.انتشارات ناهيد، تهران، 1395.
حافظنامه، ج1، بهاءالدين خرمشاهي.انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 1378.
اصطلاحاتالصوفیه، كمالالدين عبدالرزاق كاشاني.انتشارات حكمت، تهران، 1381.
شرح عرفانی غزلهای حافظ، ج 1 و 4، عبدالرحمان ختمي لاهوري، تصحيح و تعليقات بهاءالدين خرمشاهي، كورش منصوري، حسين مطيعي امين، انتشارات قطره، تهران، 1378.
جامعالاسرار و منبعالانوار، سيد حيدر آملي، تصحيح هانري كربن و عثمان اسماعيل يحيي، انتشارات علمي و فرهنگي و انجمن ايرانشناسي فرانسه، تهران، 1368.
اللمع في التصوف، ابيالنصر عبدالله بن علي السراج الطوسي.تصحيح رينولد الين نيكلسون، ترجمه مهدي محبتي، انتشارات اساطير، تهران، 1388.
منبع:
https://www.ettelaat.com/?p=501065